مینویسم امشب، جوهرم خون و اشک
شعری که منتشر شود در شعلهٔ بی صبری
بوسهٔ شیرین تو بر لبانم نشسته هنوز
!صدایت چو رویا پیچیده در عمقم
یک عمر تو را جستم و یافتمت عاقبت
به چه سختی آمدی و چه ساده رفتی از دستم
ناگه شکستی تو مرا و من بیخبر از این و آن
جز از تو گریختن نبودم چارهای
صفحهای تاریک لبریز از جملات خط خورده
از شراب تو مرا سهم نبود جز جرعهای
تصویر تو همدمم مانده هنوز
چشم ناامیدم به راه تو شب و روز
میگریزم از خیالت، اما در توانم نیست
وای بر این دل شیدا و شکسته
مینویسم امشب، جوهرم خون و اشک
!...شعری که منتشر شود در شعلهٔ بی صبری
I write tonight, my ink, tear and blood
a poem, published in the flame of haste
Your sweet kisses, still on my lips
Your voice, like a dream, echoes in my depth
A lifetime I spent seeking YOU
how testing to find, and how easy to lose!
So unexpectedly you razed me
I, unaware and unknowing
what was my picking, but to run?
A darkened page, filled with words crossed…
The sweet wine that was you
I could only have but a sip!
Your image, my only companion still
Foolishly, your return I await…
Thoughts of you, I try to erase in vain
for my broken heart has no other choice
I write tonight, my ink, tear and blood
A poem, published in the flame of haste…!