More familiar than familiar to my eyes;
yet, nothing but a stranger I see!
This image, my own reflection,
it may be;
this cold smile and this mad gaze,
they can’t be me?!!
Like a caged bird,
desperately, I fly this way and that;
looking for a way out, a way back home,
out of a hat!
No matter which direction I choose, it seems
This dark circle, forever, my only familiar path!
In the mirror of life, I see but a stranger, angry and sad
Who am I now?
What became of me?
When did I go mad?!!!
اشنا تر از اشنا به چشم من
اما ندانمش این تصویر بیگانه
,این تصویر، تصویر منست اما
نیست از من این لبخند سرد و این نگاه دیوانه
اندر این آینه عمر، من جز یک بیگانه نبینم
کیست این مرد؟ چگونه شد او اینچنین مجنون و دیوانه؟
چون پرنده در اسارت بر چپ و راست میزنم سر
تقلا میکنم در جست و جوی راه خانه
,انتخاب من، هر سوی و هر بر
...!مسیر من، این حلقهٔ تاریک، ماند یگانه