ندا دادم, صدا کردم وفریاد زدم که ای یار من کجایی, کجایی؟
از دور شنیدمش گریان و گریزان و در قصد رهایی
گفتمش که دل تنگم و از تو بی خبرم
گفت از دل تنگی و بی خبری رنج مبر و هیچ مگو
گفتمش ز عشق و ز درد دوری و نیاز
گفت ز عشق و ز دردت دگر هیچ مگو
گفتمش من انم که غمش تیره کند روز
گفت بار غمت به دوش بگیر و از غم هیچ مگو
گفتمش که خانه ام بی تو متروکست و خاموش
گفت از این خانه برو, از تاریکی و خاموشی دگر هیچ مگو
گفتمش که دل بسته ام به تو، من عاشقم
گفت از دلبستگی و عاشقی هیچ مگو
گفتمش که دلم تشنه چو صحراست
گفت باران ز ابر دگر جوی وز تشنگی دگر هیچ مگو
گفتمش ای یار شیرین، خاموشم مساز
!گفت خاموش بمان و به من دگر هیچ مگو
Khub bud jaleb bud vali kash yetor dg payanesho mibastiid
ReplyDelete