Sunday, May 26, 2013

پوست بر پوست



نگاهت عریانم کرد و به دل‌ نشست
بر دفتر زندگی‌ام، نامت نوشت و پس ببست
سارقی بودی که دل‌ ز من برد و سپس
حبس کرد مرا چون پرنده‌ای تنها در قفس
عشق به تو کورم کرد و دیوانه و مست
خواستنت، جسارتی که با من بود و هست
با نخستین بوسه گرفتی‌ تو ز من جان و نفس
عاقبتم دیوانگی، ویرانگی؛ همین و بس!!!
تو شراب و من معشوق مستی با تو بودنم
تو رفتی‌ و من هنوز غرق در وحشت چشم گشودنم
عاشقی، یگانه گناه من دل‌ شکسته بود
فریاد میزدم در سکوت، اما لبانم بسته بود
پوست بر پوست، روح در روح
تویی، یگانه درمان این دل‌ مجروح
پوست بر پوست، ،روح در روح
...تویی، یگانه درمان این دل‌ مجروح


...



No comments:

Post a Comment