دل ز خواب برخیست و دیده بر گشود
نگاه شیرینت کشت و از من دل ربود
سرقتت هنگفت، اما با این وجود
زنده کردی آنچه در من مرده بود
با بوسهای بستی تو درهای به روی آنچه بود
آغوش مهربانت درها به آینده گشود
جز گرایش، جز ستایش مرا چاره نبود
از آن توام زیبا صنم، جسم و روح و تار و پود
Very nice Kami xoxo
ReplyDeleteThank you dear Eva
ReplyDelete